علی عَلَی الدنیا بعدک العفا
حتماً ز سینه قلب پدر کنده می شود
وقتی که بر زمین پسر افکنده می شود
افتد اگر خراش به یک ناخن پسر
پا تا سر پدر ز غم آکنده می شود
ای وای از دل پدری که مقابلش
گلبرگهای دسته گلش کنده می شود
بابا اگر که داغ جوان دید ، ای خدا
تسلیتش کجای جهان خنده می شود؟
این یوسفِ که بود که اینبار واقعاً
دارد شکار گله ی درنده می شود
ارباب!این مگر که علی اکبر تو نیست
دارد شبیه بسمل پرکنده می شود
دیده ببند تا که نبینی تنش چه طور
پامال تیغ و نیزه ی برنده می شود
خون را گرفتی از گلویش تا نفس کشد
اما مگر عزیز دلت زنده می شود
گریه نکن اگر نشد آبش دهی حسین
ورنه امیر علقمه شرمنده می شود
زینب ز خیمه آمده تا یاری ات کند
دستش نزن حسین...پراکنده می شود
(علی صالحی)
یا بنت الحسین(س)
غیر از غبار چهره ی او هاله ای نداشت
هر روز صبح ، روی مژه ژاله ای نداشت
از ضعفِ زخمهای تنش خشکِ خشک بود
میخواست باغ داغ شود،لاله ای نداشت
وقتی که از بساط گلویش گلایه کرد
آهی به سینه داشت ولی ناله ای نداشت
با اضطراب آمد و با التهاب رفت
تنهاترین ستاره که دنباله ای نداشت
صیاد از سهولت صیدت عجب مکن
این ماهی کبود شده باله ای نداشت
رفت از شبِ خرابه و تشییع هم نشد
کوچکترین شهیده که غسّاله ای نداشت
آن شب که دفن شد دلِ من نیز میسرود
این خاک مرتفع تر از این چاله ای نداشت
(رضا جعفری)
یا باب الحوائج
روی اسبِ سرکش امواج زین انداخته
آنکه روی آب را هم بر زمین انداخته
رود انگشتیست جاری که ابالفضل جوان
پا به دریا برده و بر او نگین انداخته
رود دریای خروشانی شده در پای مرد
مثل ماهی که به زحمت پوستین انداخته
آن ابالفضلی که نَفْسَش هم یقیناً سرکش است
آنچنان نَفْس قوی را اینچنین انداخته
طاق ابرویی که زیر گیسویش کرده کمین
تیر بر قلب سپاه در کمین انداخته
تو رگِ غیرت بخوانش من کلید قفل ها
قل هواللهی که بر روی جبین انداخته
در همین نقطه فقط کوهی به کوهی میرسد
روی پیشانیش آن وقتی که چین انداخته
وسعت دیدش وسیع است و به جنگ یک سپاه
اولین را کشته روی آخرین انداخته
(مهدی رحیمی)
ماه حرم
ای کاش راهی ساحل نمیشدی
با مردم حسود مقابل نمیشدی
ماه حسین روی تورا چشم میزنند
آقا چه میشد اینهمه خوشگل نمیشدی
(محمد ناصری)